دلم تنگ است و این را تو ندانی
غمم را از دو چشم من نخوانی
دل بی اختیارم را، زعشقت
به دنبالت به هر سو می کشانی
.
.
.
.
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻫﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
.
.
.
بی تو حالم خوش نیست همه رو رنجوندم
تو که نیستی ببینی بین زمینو هوا موندم
واسه تو دلتنگم واسه تو میمیرم
تو که نیستی ببینی چقد بهونتو میگیرم
.
.
.
به انتظار نشسته ام
همچون آدم برفی که با اشتیاق انتظار دیدن تابستان را می کشد
اما دریغ
.
.
.
دلتنگ شده ام
نمیدانم شاید برای تو
یا شاید برای دیروز هایی که با تو گذشت
از اینجا صدایت میکنم
تو از آنجا بغلم کن
دلم گرفته