دلم تنگ است و این را تو ندانی
غمم را از دو چشم من نخوانی
دل بی اختیارم را، زعشقت
به دنبالت به هر سو می کشانی
.
.
.
.
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻫﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
.
.
.
بی تو حالم خوش نیست همه رو رنجوندم
تو که نیستی ببینی بین زمینو هوا موندم
واسه تو دلتنگم واسه تو میمیرم
تو که نیستی ببینی چقد بهونتو میگیرم
.
.
.
به انتظار نشسته ام
همچون آدم برفی که با اشتیاق انتظار دیدن تابستان را می کشد
اما دریغ
.
.
.
دلتنگ شده ام
نمیدانم شاید برای تو
یا شاید برای دیروز هایی که با تو گذشت
از اینجا صدایت میکنم
تو از آنجا بغلم کن
دلم گرفته
تمام آدمها یک روز می روند
و از آن روز به بعد
جاى خالیشان هر روز در زندگیمان درد می کند
.
.
.
درد یعنی دلت براش تنگ شده
ولی هیچ غلطی نمیتونی بکنی
.
.
.
تو را دوست دارم چون
روزی، جایی، لحظه ای
مرا بردی به دنیایی
که دیرگاهی بود گمان میکردم دیگر افسانه شده
و از آن روز به بعد
جاى خالیشان هر روز در زندگیمان درد می کند
.
.
.
درد یعنی دلت براش تنگ شده
ولی هیچ غلطی نمیتونی بکنی
.
.
.
تو را دوست دارم چون
روزی، جایی، لحظه ای
مرا بردی به دنیایی
که دیرگاهی بود گمان میکردم دیگر افسانه شده