اس ام اس عاشقانه
تنهایی ست
که پیاده روها را خلوت کرده ست
تنهایی ست
که با من این وقت روز
خلوت کرده ست
تنهایی ست
خداحافظ غریبه ها
می روم
کمی قدم بزنم
.
.
.
چشم تو
راز دو صد قصه عشق است که من
تا ببینم مژه اش
هر دو صدش فاش کنم
.
.
.
جان به لب آمد
لب بر لب جانان نرسید
دل به جان آمدو
او بر سر ناز است هنوز
.
.
.
دلم خیلی گرفته، کاش زنگی میزدی امشب
الو میگفتی و حرف قشنگی میزدی امشب
به دیدارم شبیه پیش از این می آمدی ای کاش
به سوی پنجره آهسته سنگی میزدی امشب
.
و عشق
آنقدرها هم که فکر می کردیم
عادلانه نبود
زن همسایه عاشق شد
پیراهن بلندتری دوخت
من عاشق شدم
گریه های بلندتری سر دادم
در عصر ما
همه
همیشه
دیر می رسند
یکی به اتوبوس
یکی به قطار
یکی
به یکی
.
.
.
لذتی بالاتر از این نیست
که کسی را بیابی که جهان را مثل تو ببیند
اینگونه می فهمیم که دیوانه نبوده ایم
“کریستین بوبن”
.
.
.
سکوت کن
فرقی نمیکند از روی رضایت باشد یا دلخوری
این مردم از سکوت
کمتر داستان می سازند
.
.
.
عاشقت باشم و پنهان کنم و پیر شوم
این خودش فلسفه ی عشق درونی من است
.
.
.
اگر مردی
تو را بیش از من دوست دارد
مرا به سوی او ببر
تا نخست او را بستایم
برای پایداری اش
و سپس
او را بکشم
.
.
.
.
دیگران
در تب و تاب شب عیدند
ولی
مثل یک سال گذشته
به تو مشغولم من
.
.
.
پیراهنت را
“دوست دارم”
وقتی مرا
هم به دوزخ می برد
هم بهشت
.
.
.
باید به آن خدا که تو را خلق کرده است
روزی هزار بار فقط افتخار کنم
.
.
.
تنهایی ست
که پیاده روها را خلوت کرده ست
تنهایی ست
که با من این وقت روز
خلوت کرده ست
تنهایی ست
خداحافظ غریبه ها
می روم
کمی قدم بزنم
.
.
.
چشم تو
راز دو صد قصه عشق است که من
تا ببینم مژه اش
هر دو صدش فاش کنم
.
.
.
جان به لب آمد
لب بر لب جانان نرسید
دل به جان آمدو
او بر سر ناز است هنوز
.
.
.
دلم خیلی گرفته، کاش زنگی میزدی امشب
الو میگفتی و حرف قشنگی میزدی امشب
به دیدارم شبیه پیش از این می آمدی ای کاش
به سوی پنجره آهسته سنگی میزدی امشب
.
و عشق
آنقدرها هم که فکر می کردیم
عادلانه نبود
زن همسایه عاشق شد
پیراهن بلندتری دوخت
من عاشق شدم
گریه های بلندتری سر دادم
در عصر ما
همه
همیشه
دیر می رسند
یکی به اتوبوس
یکی به قطار
یکی
به یکی
.
.
.
لذتی بالاتر از این نیست
که کسی را بیابی که جهان را مثل تو ببیند
اینگونه می فهمیم که دیوانه نبوده ایم
“کریستین بوبن”
.
.
.
سکوت کن
فرقی نمیکند از روی رضایت باشد یا دلخوری
این مردم از سکوت
کمتر داستان می سازند
.
.
.
عاشقت باشم و پنهان کنم و پیر شوم
این خودش فلسفه ی عشق درونی من است
.
.
.
اگر مردی
تو را بیش از من دوست دارد
مرا به سوی او ببر
تا نخست او را بستایم
برای پایداری اش
و سپس
او را بکشم
.
.
.
.
دیگران
در تب و تاب شب عیدند
ولی
مثل یک سال گذشته
به تو مشغولم من
.
.
.
پیراهنت را
“دوست دارم”
وقتی مرا
هم به دوزخ می برد
هم بهشت
.
.
.
باید به آن خدا که تو را خلق کرده است
روزی هزار بار فقط افتخار کنم
.
.
.