یکی از فانتزی هام اینه که فاز سه گروه رو بفهمم


اینایی که از فورجوک کپی میکنن دوباره میفرستن همین جا


اینایی که پستای کپی شده دسته اول رو لایک میکنن


این مدیر نامردی که فقط واسه من میزنه محتوای تکراری و واسه پستای دسته اول نمیزنه

.

.

.

یکی از فانتزیام اینه یه نوه داشته باشم به اسم ایمان.شیطون هم باشه، من رو هم خیلی دوست داست داشته باشه.بعد هی گریه زاری کنه بگه منو ببرید پیش بابا بزرگ( حالا ماکه شانس نداریم، خوبه فانتزیه وگرنه منظورش اون یکی بابابزرگش می بود). بعد ننه باباش بیارنش بزارش پیش من. منم چون خیلی شیطونه زنگ بزنم بهشون بگم: ای کسانی که ایمان آوردید!!! بیایید ببریدش، خیلی اذیت می کنه...
ایمان :)
ننه باباش:|
من در سن بیست سالگی به فکر نوه :

.

.

.

یکی از فانتزیام( الکی مثلا خیلی زیادن) اینه که یه صبح که دارم پیاده میرم سر کوچه به جای اون مینی بوس داغون، یه اسب سفید بی سوار بیاد جلوم ترمز کنه!
بعدم به حرف بیاد و بگه:
عزیزم عزرائیل حال نداشت خودش بیاد منو فرستاد بیام ببرمت یه خدابیامرز کارت داره....
من( با آه و فیس و افاده) اه خسته شدم برو بهش بگو دیگه نمیام تو جون گرفتن کمکش کنم....
اسبه: چرت نگو بپر بالا وگرنه خودت می میری...
من : خفه شو امروز می خواد بپرسه حال و حوصلتو ندارم.....

.

.

.

یکی ازفانتزیام اینه
وقتى روان پزشک شدم
روتابلو مطبم بزنم:
"باگفتن هرجوک
10تومان ازویزیت شما کم میشود ^_^ "


ولى ازونجایی که ننم درجهت روحیه دادنم میگه
:توخودت دیوونه ای میخوای بقیه رم دیوونه کنی!
بابا:مگه مردم دیوونن بیان پیشت!
داداشم:خخخ
همچنان من°.°
مراجعه کننده هام:
-_^
باآرزوی شادی برای همه"
التماس2آ !